دل نوشته.........
آن هنگام که از در و دیوار و زمین و زمان بدبختی و سیه روزی باریدن گرفت تو با دستان امید بخشت چتر نیک بختی را روی سرم گرفتی و فانوس عشقت را به دستم دادی و با آتش نگاهت آن را شعله ور کردی....
چترت را روی سرم گرفتی تا لجن حاصل از آن باران زندگی ام را کثیف نکند و فانوست را به دستم دادی تا تاریکی ابرهای سیاه بر زندگی ام سایه نیفکند..........
تورا چگونه شاکر باشم ای خداوند که فراز و نشیب زندگی را نه برایم هموار ساختی بلکه پاهای استوار و دستانی توانمند عطا نمودی تا بپیمایم راه های ناهموار را و آماده سازم خود را برای مصائب زندگی که خورد نشوم در گام های بعد........
گام هایم را آهنین و اراده ام را پولادین بگردان تا بشکنم خرد کنم اما خم به ابرو هایم نیاورم.
محقق ساختن آرزو های یک عمر من تورا چشم بر هم زدنی است.....
پس در چشم برهم زدنی آن هارا محقق ساز تا عمری را در سایه ی وسیع لطف و رحمتت با آرامش سپری کنم.........